سلام امروز بامادرم بحثم شد!البته اون باهام بحث كرد!خيلی ناراحتم از مادرم خيلی ناراحتم!اونقدناراحت شدم كه تو اين فكرم چطوري از اين خونه بذارمو برم!چون هميشه هم مادرم هم پدرم باهام سر چيزای بي مورد بحث ميكنن!توی اين خونه احساس تنهايی ميكنم!سردمه به وجود گرمی بخش نازنينم نياز دارم!اينجا خيلی تنهام،احساس غربت ميكنم!تاحالا ديديدكسی توخونه خودش احساس غربت كنه؟من اين حسو دارم!از اين خونه بدم مياد ديگه اينجارو دوس ندارم!ميخوام برم اما نازنينم ميگه بايد بمونی تا بتونیم به هم برسيم!نميدونم چيكار بايد بكنم،كاش...هيچی ولش كن نگم بهتره!
خب دوستاي عزيزم بيشتر ازاين سرتونو دردنميارم مزاحم وقت گران بهاتون نميشم تامطلب بعدي شمارو به خدا ميسپارم خدا نگهدار
نظرات شما عزیزان:
|